پادشاه نقابدار
سلام چه خبر حالم بهتر شد گفتم پارت بدم رفتم با کوکی هم حرف زدیمو کلی کاررررر کردیمممممممممم اااااااااااااااااا خستم خوب تو دوتا پست قبلی گفتم که ایا ادرین و مرینت جدا شون و فقط یکی ری داشتیم 😭😭😭😭 و خوب دیگه بریم ادامه
از زبون ادرین
ساندویچ رو با مرینت خوردیم و زنگ خورد مرینت گوش داداشا گرفتو بردشون پرتشون کرد خونه خودشون ناهار پخت براشون و امدیم خونه
مرینت : وایییی خیلی خستم
ادرین : خوب شد داداشت تکلیف نداد
مرینت : مرگگگگگگگگگ
ادرین : خوب
مرینت : بغلم کن
و امد تو بغلم وای خودا چه حس ارامشی چون شب شده بود رفتیم خوابیدیم
~~~صبح (بچه ها این برش زمان ~~~)
رفتار مرینت یکم عجیبه شده بود زیاد حرف نمیزد نمیدونم چرا صبحون خوردیم قرار بود با بچه ها بریم خرید که دیدم نگاه دخترا هم مثل مرینت وای نکنه کاری کرد
نینو : خاک برسم یچی شده
لوکا : ارههه کلویی نگاهم بهم نمی کنه
ادرین : مرینتم خیلی سرد بود
که یک دفع ...................
••••••••••••||•|~~~~~~~~~~~`~~~~~~~`~~
خوب چون مریض بود فقط ۵ لایک و کامنت 😘😘😘