تصویر هدر بخش پست‌ها

freedom web

عشق خونیp10 ❤️

عشق خونیp10 ❤️

| 🥺🫀niyaa

سلیومممم چون بیکار بودم براتون نوشتم 😉 

بفرمایید ادامه :

نداشت..... 

_الیا ببین کیه داره زنگ میزنه

نمی دونم چرا این بچه های دانشگاه انقدر فوضولن! تا صدای منو می شنون لال می شن بفهمن دارم چی میگم! 

الی:نمی دونم المانی نوشی! 

_سعی کن بخونیش

الی: مایلن؟ میریلان؟ رامیر؟ 

_اره رامیره جواب بده بزن رو بلند گو

دردی توی دست راستم حس کردم رفتم اتاق بهداری و جعبه کمک های اولیه رو اوردم. دستم رو باند پیشی کردم. جعبه رو گذاشتم سرجاش، برگشتم پیش الیا.. 

_تو هنوز جواب ندادی؟ 

الی:نه

_جواب بده بزن رو بلند گو

مکالمه ی مرینت و رامیر

_الو؟ 

رامیر:الو سلام مری جونم خوبی؟ 

همه با شنیدن صدای دخترونه ی رامیر تعجب کردن.. 

_سلام میلن جون خوبی؟ 

میلن:اره عزیزم دلم برات تنگ شده! تا فهمیدم فردا می خوای بیای خیلی خوشحال شدم! 

_منم دلم تنگ شده بود! اقای رامیر خوبه؟ 

میلن:اره بابا خوبه چرا باید بد باشه؟ راستی از اون بیمارستانی که دونفر رفته بودن کما برامون خبر اوردن! 

_خب چی شده؟ 

_اون یاروعه بود که فحش مادر داده بود زدیش تو خیابون

_خوب 

_اون مرد

_حقش بود کثافت اون یکی چی؟ 

_اونی که 9 ماه تو کما بود زنده شد الان شده راننده ی شخصی دختر شهردار پاریس

_کلویی بورژوا؟ 

_اره خاک تو سر اون باباش مرد باید سنگین رنگین باشه! این مثل سگ از دختر و همسرش می ترسه! 

_اره واقعا

_ی خبر دیگه هم از امروز به دستمون رسیده! 

_چی؟ 

_ی ساعت پیش زدی پنجاه نفرو ناکار کردی از اون کله گنده هاش! 

_اهوم

_بعد ی پسر رو زدی فیلیکس گراهام... 😐 دختر دستت درد نگرفت؟ خسته نشدی؟

_اره بابا حقش بود نزاشتن بکشمش! نه بابا خسته چیه! ولی مچ دست راستم یکم درد می کنم باند پیچیش کردم

_اگه از دست کش های بوکسری ت استفاده می کردی دستت اینطوری نمی شد! راستی کلاغا بهم گفتن چه بلایی سر دختر راسی اوردی! واقعا حقش بود

_اره تازه کمم بود باید کتکش هم میزدم! 

_باشه عزیزم فردا میبینمت زود بیا منتظرتم! راستی اکیپت هم بردار بیار! با جت شخصی بیاید با دوستات زودتر برسید بقیه با هواپیما بیان! 

_اوکی حتما، کاری نداری؟ 

_نه عزیزم خدافظ

_خدافظ

................ پایان مکالمه..............

_خب حالا تو باید توضیح بدی چه اتفاقی افتاده! 

رز:خب راستش من اینجا نمی تونم بگم

_اوکی باشه بیاید بریم تو کلاس

رفتیم تو کلاس بچه هارو بیرون کردیم، درم بستیم

_خب حالا واسه بچه ها بگو چی شده رز

رز:من دیروز رفتم پارتی فیلی رقصیدم با بچه ها حرف زدم و خلاصه خوش گذروندم تا اینکه فیلی(با گریه) منو ی گوشه گیر اورد و بزور با خودش برد توی اتاق و بهم.. ب. ههمم اهاهاهبعد زد زیر گریه و همه منظورشو فهمیدن (پ*ده شو زده).....

گوشیم زنگ خورد دینگ درینگ دینگ زنگ ایفون 14

_جانم؟ 

_خانم دوپنگ چنگ؟ 

_بله بفرمایید؟ 

_اقای فیلیکس گراهام به. 

_مرد؟ 

_نه رفت کما

_ولش کن اشکالی نداره وقتی مرد اطلاع بده

_چشم خدانگهدار 

دید دید دید

................. 

از کلاس بیرون اومدیم. من به سمت دفتر داماکلیس رفتم.. 

_خانم داماکلیس؟ 

داماک:بله خانم  چنگ؟ 

_من و دوستام می خوایم بریم یا اجازه میدی یا بزور میگیرم؟ کدوم؟ 

داماک:من غلط بکنم حرفی بزنم بفرمایید خوش بگذره! 

_این دیگه چیه؟

داماک:شکلات ه بفرمایید نوش جان کنید

_اینا چیه حداقل شکلات تلخ بخر بذار سگ از اینا میخوره؟

_حق با شماس

بچه ها راه بیافتید بریم

ادری:کجا؟ 

_مخفیگاه من

........ بعد از 10 دقیقه پیاده روی........ 

_خب رسیدیم 

ادری:اینجا چه قدر باحاله! خودت درستش کردی؟مبل و چراغو اینا اینجا مثل ی خونش! 

_اره اینجا جاییه که با مایک درست کردیم! من هر روز میومدم اینجا و گریه می کردم، خب این اسپری هارو بگیرید و روی دیوار خودتون رو بکشید......... 

_خب من تموم کردم 

ادری:منم

مایک :منم 

بقیه:ما هم 

ادری:مرینت می تونم مری صدات کنم

_اره داوش راحت باش

ادری:چرا گفتی خودمون رو کنارت نقاشی کنیم؟ 

_خب این دیوار و نقاشی هاش دوستی مون رو نشون می ده و از این به بعد اینجا مال شما هم هست هر وقت که دوست داشتید بیاید اینجا😊💕 

خیلی خب من خسته شدم کیا میان بریم خونه من؟ ادرین؟زویی؟جولی؟الی؟رز؟

ادرین:نه ممنون

زویی:من میام 

جولی و رز:ماهم میایم

الی:خب منم میام

_مایک بیا بریم شب که نمی تونی تو خیابون بخوابی! 

مایک:نه ممنون من میرم هوتل

_داوشم مگه من مردم تو بخوای تو هتل بخوابی؟ پاشو بریم ناز نکن

مایک:اوکی

....... همه رفتن به خونه ی مرینت.... 

رفتم لباس خوابم رو پوشیدم و چشم بندم هم گذاشتم روی سرم.. رفتم طبقه پایین و گفتم:

_توجه توجه من شام درست نمی کنم بگین چی می خورین سفارش بدم

همه باهم:پیتزاااا🍕

_اوکی

پایان

هردو بالای20 وگرنه از پارت بعد خبری نیست