تصویر هدر بخش پست‌ها

freedom web

عشق خونی p15 ❤️

عشق خونی p15 ❤️

| 🥺🫀niyaa

سلام عزیزان من بازم حرفی ندارم که بزنم پس بفرمایید ادامه :

نشستیم فیلم نگاه کردیم.... 

_لوسی میشه چندتا سوال ازت بپرسم؟ 

لوسی:اره بپرس

_ادرین چرا منو اورده اینجا؟ 

لوسی:با تمام وجودش دوست داره (ای جان) 

_بعله منطقی ه، خب سوال بعدی درباره ی ادرین توضیح بده 

لوسی:خب اون بیشتر موقع ها خونه نیست، نمی خوابه، بیشتر موقع ها غذا نمی خوره و در اخر همیشه توی اتاقش ه بعضی مواقع میاد بیرون

_اوووو جالبه میشه به ادرین نگی ارباب؟ 

لوسی:چرا؟

_چون خوشم نمی یاد

لوسی:اوکی پاستیل می خوری؟ 

_اره

بعد لوسی رفت و با تخمه و بستنی وپاستیل برگشت... 

بعد از یک ساعت.. 

_لوسی

لوسی:بعله؟ 

_شام چی می خوری؟ 

لوسی :هرچی درس کردی

_باشه..... 

خب بالاخره تموم شد

به به عجب چیزی درست کردم! 

_لوسی وقتی ادرین اومد بیا بیدارم کن من میرم بخوابم

ادرین..... 

امروز خیلی خوش حالم چون اولین و اخرین عشق زندگیمو اوردم پیش خودم.... 

اومدم خونه بوی خوبی میومد. رفتم سمت اشپزخونه در قابلمه رو برداشتم و بو کردم. به به پاستا...! احتمالا کار مرینت ه چون لوسی از این کارا بلد نیس. لوسی به سمتم اومدو سلام کرد.. 

لوسی: سلام ادرین

_خوبه دیگه بهم نمیگی ارباب

لوسی:نه مری ازم خواسته بهتون بگم ادرین

_باشه خودش کجاس

لوسی:تو اتاق ش گف وقتی اومدی بیدارش کنم

_نمی خواد خودم میرم

به سمت اتاق ش راه افتادم از اینجا بوی خوب شو حس میکنم.! درو بازکردم و رفتم توی اتاق ش. بالا سرش وایسادم و اروم صداش زدم‌:

_مرینت مرینت.. 

چشماشو باز و با اخم به من نگاه کرد

مری:بار اخرت باشه که بدون اجازه ی من وارد اتاقم میشی

_اوه اوه اگه بیام مثلا می خوای چیکار کنی؟ من هرجا که دوست دارم میرم توهم نمی تونی جلومو بگیری

روش خیمه زدم و لبامو به گوشش نزدیک کردم

_این رنگ به چشات خیلی میاد 

بوسه ای به گردنش زدم و از روش بلند شدم

-تو کمد لباس هست اگه خواستی عوض کن بیا پایین. 

مرینت.... 

خواب بودم که ادرین صدام کرد بیدارشدم اون حرفا رو بهش زدم و در نهایت بوسه ای به گردنم زد و رفت... به سمت کمد لباس ها رفتم. جالبه هم لباسا هم کفش ها دقیقا اندازم بود. ی کتونی مشکی پوشیدم ی شلوار مام لی اسمونی با ی تیشرت لش مشکی.. 

رفتم پایین میزو چیدم و غذا رو اوردم 

_ادرین لوسی بیاید غذا بخورید 

ادرین عین جت اومد نشت لوسی هم اومد

خواستم کنار لوسی بشینم که ادرین گفت:

بیا بشین کنار من رفتم 

برای لوسی غذا کشیدم و رفتم پیش ادرین برای ادرین هم غذا کشیدم و نشستم کنارش و برای خودم غذا کشیدم. ادرین دست منو بوسید و گفت مرسی عزیزم خیلی خوش مزس

_منم با تعجب نگاش کردم و گفتم

_نوش جان 

غذا مو خوردم و به سمت ظرف شویی رفتم. ظرف هارو شستم و اومدم نشستم. دورو برو نگاه کردم دیدم ادرین نیس. به سمت اتاقش رفتم و در زدم

ادرین:بعله؟ 

_ادرین من شارژرمو نیوردم شارژرتو میدی به من؟ 

ادرین:تو پذرایی ه به لوسی بگو بهت میده 

-مرسی

ادرین :خواهش میکنم

رفتم گوشیمو زدم شارژ رو کاناپه خوابیدم... 

با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم بدون اینکه نگاه کنم کیه جواب دادم

_با صدای خواب الو) بله؟ 

.. :سلام عزیزم

با شنیدن صدای اون خواب از سرم پرید. بالا سرمو نگاه کردم دیدم ادرین و لوسی بالا سرمن. ادرین ی نگاه اون کیه بهم انداخت منم به ادامه ی مکالمه م رسیدم... 

_مامان تویی؟

...:نه خیر من خالتم

_خاله؟ یکم فکر کردم و گفتم. خاله امیلی

امیلی:چه عجب منو شناختی؟ 

_خاله چیزی شده این وقت شب زنگ زدی؟ 

امیلی:نه عزیزم زنگ زدم بگم من دارم میام پاریس ببینمت! 

_پاریس؟.. مم... ن پا.. ریس نن.ی. ستم! 

امیلی:پس کجایی؟ 

-امریکا

امیلی:باشه پس من میام امریکا

-باشه عزیزم میبینمت

امیلی:خداحافظ 

_خدافظ

بلافاصله زنگ زدم مامانم. پاشدم داشتم راه میرفتم و منتظر بودم جواب بده

کلارا:الو؟ 

-مامان! 

کلارا:مرز چی شده؟ 

_مامان خاله امیلی داره میاد امریکا منو ببینه

کلارا:عه چه خوب پسر خاله تم میاره؟ 

_مامان من پسر خاله دارم؟ 

کلارا:اره داری 

_اسمش چیه؟ 

کلارا:ادرین

_اگرست؟ 

کلارا:اره

خشکم زد

_مامان من باید برم خدافظ 

و قطع کردم

ادرین:چیزی شده؟ 

_تو پسر خاله ی منی! پسر خاله امیلی

ادرین:من نمی دونستم! ولی الان فهمیدم عشقم دختر خالمه

مستقیم رفتم اتاقم درو بستم و خوابیدم... 

پایان 

لایک 3 کامنت 20