عشق خونی p16 ❤️
سلام سلام همگی سلام ااا زندگی سلامممم ببخشيد رفتم تو فاز
بفرمایید ادامه :
ناخواسته بیدار شدم. به سمت دست شویی رفتم و صورتمو شستم. تو اتاق راه می رفتم و فکر می کردم چه خاکی کنم سرم کنم! به خاله امیلی چی بگم؟ که یهو گوشیم زنگ خورد. شیرجه زدم رو تخت و جواب دادم :
_الو؟
امیلی:سلام عزیزم ببخشيد باز من این وقت شب بهت زنگ زدم، ی مشکلی پیش اومده من ماه دیگه میام
_یسسسس
امیلی:چی گفتی عزیزم؟
_هیچی من چیزی نگفتم 🙄
امیلی:باشه عزیزم من باید برم خدافظ
_خداف....
قطع کرد😐
تصميم گرفتم برم حموم که یادم افتاد ادرین گفت هرجا که دلش بخواد میره... منم برای محکم کاری! ی نگاه به کمد انداختم و ی شورتک مشکی و کراب مشکی استین دار پوشیدم رفتم حموم اب حمومو باز کردم (منظورش دوش وانه😐) رفتم سمت قفسه شامپو ها و ی نگاه انداختم ببینم چی داره که ی شامپو نظرمو جلب کرد. برشداشتم و روشو خوندم.
:مناسب برای موهای طلایی و بلوند
احتمالا ادرین هم از این استفاده میکنه. درحالتی که داشتم شامپو رو نگاه میکردم به سمت وان حموم رفتم ونشستم توش.....
موهامو شستم و شونه کردم حوله م رو پوشیدم(ادرین تو کمدش حوله گذاشته بود) و بیرون رفتم. تا در حموم رو بستم دیدم ادرین نشسته رو تختم...
ادرین:عافیت باشه
_برو بیرون می خوام لباس عوض کنم
ی نگاه شیطونی بهم انداخت و رفت بیرون
من میدونم این ی نخشه ای تو سرشه🤔
موهامو خشک کردمو ی لباس یقه قایقی سفید پوشیدم با ی شلوار مشکی با دمپایی مخملی هام(باتوجه به این که با همین دمپایی مخملی ها اومده خونه ادرین) با خیال راحت گرفتم خوابیدم......
ببخشيد کوتاه بود ولی پارت بعدی رو طولانی تر میدم😊
لایک3
کامنت5