شعله های عشق 𝒑𝟓
از زبون مری
افتادم تو بغلش عطرش منو از خود بیخود کرد بهم
گفت حالت خوبه دختر جون
به خودمو اومدم پرتش کردم اونور بعد گفتم چرا اینکارو کردی چرا فضول کردی هان
گفت دلیلی نداره دلم خواست
همون موقع ادرین رسید
از زبون ادرین
داشتم به سمت مری میدویدم که یه پسر اونو به سمت خوش کشید منم عصبانی شدم و رفتم دست مری گرفت یه سیلی بهش زدم گفتم چرا اینکارو میخواستی بکنی مری گفت فضولی امشب همه فضول شدنا به سمت پسر چرخیدم و سرمو را پایین انداختم و
گفتم چرا به رلم دست زدی
مری گفت چییییییییییی
پسر گفت ادرین پسر تویی
سرمو بالا اوردم گفتم فیلیکس بعد همو بقل کردیم
از زبون مری
دوتا کصخل منو گیر انداخته بودند خدایا کمکم کن اروم و یواشکی در رفتم و به سمت برج ایفل دویدم ادرین با داد میگفت مری حسابتو میرسم ولی خدایی خیلی جذاب بود فیلیکس بعد یه گوشه نشسم خوک زنگم زد (منظور از خوک لوکا هستا) 🤣گوشیو برداشتم
گفتم بگو
گفت حدقل یه سلام بکن اها راستی من دارم میرم بیرون همراه رلم میخوای تو هم بیای
گفتم نه
بعد اومد بگه خداح قطع کردم رفتم بهسمت کلوپ ادرین داشت دنبالم میومد وارد کلوپ شدم ادرین هم وارد شد یه ساعت تو کلوپ فقط الکل میخوردم ادرین هم منو نگاه میکرد بعد یه چند تا مافیا اونجا بود تفنگ هاشونو در اوردن و بسمت یه چند نفر گرفتند که منم یکی از اونا بودم بعد شلیک کردن گلوله به مغز و قلب مردم میخورد ادرین دست منو کشید برای همین من به نزدیکی قلبم خورد
پایان حمایت یادتون نره😘