💮زندگی نامه مرینت پارت پنجم💮
| 군대
سلام👋🏻
داش گلتون اومد🤣
بفرمائید ادامه مطلب👇🏼
آدرین#چی اون همون دختره هست.همون دختری که اون پیرمرد رو نجات داد.
مرینت#رفتم توی کلاسم.یه دختر کنارم نشسته بود.
بعد یکم حرف فهمیدم اسمش{آلیا}هست.
ولی دختر خوبی بود.دوستش داشتم☺
اسم معلم هم خانومه بوستیه هس.
ب.آلیا
آل.حاضر
ب.مرینت
م.حاضر
ب.آدرین
آ.پیس نینو.میگم الان باید چیکار کنم.
ن.باید بگی حاضر
آ.[با داد]حاضر
همه بچهها.از خنده مردند🧟♂️🧟♀️
خب تموم شد😅
تا رمان بعدی بای👋🏻