پادشاه نقابدار
دو ساعت نوشتم پاک شد 😭😭😭😭😭😭
ادرین
دیدم قصد دست زدن به مرینت رو دارم (جومنگ وارد می شود)
همشون زدنم بعد رفتم سمت مرینت کتم رو در اوردم روی مرینت انداختم اونم سریع کتو دور خودش پیچوند که یکی از پسر : باید پولشو بدی
منم هرچی پول همراهم بود گذاشتم زمین و مرینت رو بلند کردم و بردمش سوار ماشینش کردم (اهم اهم این داستان برای قرن ۱۲ نیست 😌😌) از ترس داشت میلرزید بمیرید ایشالا ببین با فرشتم چیکار کردن پدر س.گ.ا سوار شدم رفتم سمت خونه که واسه خودم خرید بودم (خود نما 😒)
کجا میریم به مرینت که داشت بهم نگاه می کرد نگاه کردم و
ادرین : خونه
مرینت : خونه ، خونه ی من که از این طرف نیست
ادرین : خونه ی ما
مرینت : جان
ادرین : اگه یادت باشه من خریدمت
مرینت : من مال هیچکس نیستم
ادرین : الان مال منی (خاک تو سرتتتتت چه زود پسر خاله شدی بیشعور )
مرینت : با من چیکار داری
ادرین : می خوام مال من باشی
مرینت : جانننننننننننن
ادرین : ارم باش عزیزم
مرینت : بیشعور عوضی بیییییییییییییییببببببببببببببب
با خون سردی انگشتمو روی لبش گذاشتم
ادرین : ارم عشقم این حرفا اصلا به تو نمی خوره
مرینت : من عشقتو نیستم
ادرین : هستی
مرینت : نیستم
که کشید کنار
مرینت : چته دیونهههههه
چونشو گرفتم لبمو رو لبش گذاشتم (😐)
وایییی چقدر لباش خوش مزه ست 🤤🤤🤤🤤
تو شک بود تکون نمی خورد که وقت لبمو برداشتم داد زد
مرینت : بیشعورررر الان چیکار کردی
ادرین : بوسیدمت که بفهمی دوست دارم
مرینت لپاش سرخ شد و یک دفع رنگش پرید و
مرینت : 😱😱😱 این اولین بوسم بود
ادرین : من اولین بوسم بود
که دو تایمون باهم پریدیم هوا.....