پادشاه نقابدر
😊😊
پسر پا تلف من : اع میران بچم که ارام خوبی عشقم
ادرین
خون جلو چشمام رو گرفت جوری که لوکا و نینو از تزس پریدن بغل دخترا
مرینت : واییییییییس داداشی جونم مرسی تو خوبی
من 😶😐😑😑😑😑😑😑😒
مارتین : (تا حالا به کلمه ی مارتین توجه کردید مارتین امارتین / هن هن نمکدون خیارشو راهم نمکشنو از تو می گیرند نه؟ / اره /😠😡🤬/ خوب ) سلام بر شقم داداش حالت چطور
مرینت : عالی کاری داشتی
مارتین : هیچی این میران میگه زنگ زد حالت رو بپرس هرچی فحش بلد بودی نثارش کردی بدبخت الان همخورده
مرینت برگشت یجوری نگام کرد که اصلا نگو (😈: ببخشید من برم یه سه تا شلوار با دامن بخرم بیام / همه باهم بدو)
بعد کلی قربون صدقه رفتن مرینت گوشی رو قطع کرد
مرینت
گوشی رو قعط کردم دیدم هیچکس نیست (😈: رفتن شلوار عوض کنند / اهان ) برگشتن دیدم ادرین اخم کرده بچه ها با ماشیناشو حرکت کردن نینو الیا کلویی و لوکا من و ادرین هم نشستیم تو ماشین ادررین همچنان اخم کرده بود کشیدم کنار و
مرینت : چته
ادرین :😒مگه برات مهم ما که جزو احمقا هستیم بزو حال عشقات رو بپرس
مرینت : ااا پس اقا با من قهر
ادرین :😒
از اینک بهم نگاه نمی کرد و هی نمی گفت عشقم عشقم
ناراحت بودم چون ی حسی بهش داشتم
ادرین
از دستش ناراحت بودم و اونم داشت راندگی می کرد که یک دفع کشید کنار که نزدیک بود بمیرم
ادرین : هوی چت
از صحنیی که دیدم تعجب کردم مرینت امد رو پا هم نشست (اووووووووو) و لبش رو گذاشت رو لبم منم همراهیش کردم لبم رو از رو لبش برداشتم که گفت
مرینت : دوستت دارم
منم سریع روش ..............
باییییی