تصویر هدر بخش پست‌ها

freedom web

پادشاه نقابدار

پادشاه نقابدار

| 𝓷𝓪𝓾𝓰𝓱𝓽𝔂

هی دو با نوشتم پاک شد 

ادرین 

بستنی رو گرفتم و رفتم سمت ماشین که دیدم مرینت دار ناله می کنه گفتم 

ادرین  : عشقم بلندشو بریم بستنی بخریم 

مرینت : نمی تونمممم پاهام درد میکنهههه

ادرین : الاهی بگردم ببخشید 

مرینت : 🥺 درد می کنهههه 

ادرین : ببخشید عشقم 

ادرین نشستم تو ماشین و شروع کردیم بستنی خوردن

.........................بعد از بستنی خوردن .....................

داشتم رانندگی می کردم که دیدم مرینت خوابه منم دیدم فرصت خوبی و رفتم خونه ی خودم مرینت رو گذاشتم تو اتاقم اخ کی با این لباسا می تونه بخوابه یه عکس از خودمو مری گرفتم و لباساشو در اوردم که نگام افتاد به بدنش وای خدااا🤤🤤🤤🤤🤤 ولی نه نباید اذیتش کنم یکی از لباسای خودمو برداشتم و تنش کردم که مری اون دو تا چشم های الماسیش باز کرد 

مرینت : عشقممممم (با صدای خواب الود)

ادرین : جونم عشقم 

مرینت : سردمممم

مرینت رو خوابوندم و پتو رو روش کردم 

مرینت : هنوز سرد 🥺🤗🤗 

دستاشا رو مثل بچش ها باز کرد منم رفتم لباسمو در اوردم و رفتم تو بغلش 

مرینت : اخ چه گرم 

ادرین : ای جوننننننننننننن

مرینت : لبشو گاز گرفت 

ادرین : سرش رو بوسید 

مرینت پاشو تو پاهای ادرین جا داد ادرین از مرینت لب گرفت و خوابید (😈 : هووووو کوکی امدددد های گایز )

مرینت 

بیدار شدم ساعت ۸ شب بود مگه من دیگه خوبم میره ی نگاه به ادرین کردم سرش رو بوسیدم و ارم جوری ک بیدار نشه از بغلش در امدم یه نگاه به لباسام کردم لباس ادرین برم بود یه لباس نو برداشتم رفتم حموم وقتی در امدم یه لباس دیگه پوشیدم و رفتم یه صبحانه ی خوشمزه درست کنم داشتم سوسیس هارو می پختم که یکی از پشت بغلم کرد از نفساش فهمیدم ادرین غذا رو تو بشقاب گذاشتم و میز رو چیدم امدم بیشینم که دیدم ادربن صندلی رو کشید کنار و نشست و بین پاهاش رو باز کرد و به پاهاش اشاره کرد که بشینم منم رفتم نشستم (😈: چندشششششش 🥴🥴🤮😵)و باهم صبحونه خوردیم که با کی اسرار ادرین قرار شد باهم زندگی کنیم وایی نه فردا دانشگاههههههههه خدااااااا (😈:😭😭😭😭😭😭😭😭/🤦خداا یکی منو نجات بده) ادرین رفت وسایل منو اورد  و باهم چیدیم و ااااا ادرین از خواستگاری کرد

ادرین : مرینت دوپن چنگ تو زیبا ترین خوشگل ترین و مهربون ترین کسی هستی که تو زندگیم دیدم میشه ملکه ی قلب من بشی و پیشم بمونی 

مرینت :🤭🤭🤭 بله 

از زبون راویییییی 

ادرین بلند میش و مرینت رو تو هوا می چرخونه و مرینت هم میخنده ادرین حلق رو دست مرینت می کنه و ادرین لبش رو میزاره رو لب مرینت (حواسم نبود نوشتم ادرین لبش رو میزاره رو لب ادرین 🤦🤦)

و وحشینه از هم لب می گیرند ادرین و وقتی از مرینت جدا میشه 

ادرین : وحشی اگه می دونستم قرار اینجوری لبمو بخری که لب ... 

مرینت میپره وسط حرفش و : خیلی خوشمزه بود که 

ادرین : جونم اگه بدونی کلی دیگه جا هم هست (الله اکبر 🤯/ 😈: 😈😈😈🤦 الان داداشمون داره میگه بییا الله اکبر) 

مرینت :🥴👅 بزار واسه بعد 

ادرین خندید 

مرینت لبشو به گوش مرینت نزدیک می کنه 

مرینت : ایجوری بخورم که تا چند روز نتونی راه بری 

ادرین : ایی شیطون 😈🤤

........ 

خیلی نوشتم به ۵ تا لایک و کامنت برسون تورو خداااا

😈: بایییییی 

نویسنده : بای